" آب "
در حریق آتشی , جایی میسوزد
ناله ای می خیزد , خانه ای میسوزد !
نرده ها , پنجره ها , پرده ها آبی لعل
همه در جای خودش , در درون میسوزد !!
آتش این خانه کرده آسمان , خاکستری
خورشید می گرید , کودکی چون سوزد !
هر طرف فریاد است , کمکی میخواهد
خانه اما در سکوت , خاموش پابرجاست .
آب از آتش سرکش قهر است , می داند !
آتش وحشی به باد داد همه , حتی آن ......
آب چشمها عاجز از خاموشی آن شعله هست
چون ددان است آتش , کودک میسوزد .
اولین کلمه که آموخت به یادش آمد
آب ..... آب ..... آب دهید
لیک جسمش در حریق چون آب است !
گوشه ی آن خانه , لبهایی با دهان
روی آتش با تبسم مانده است .
آب داشت در حنجره
چشم کور آتش ندیده است
غیر آن لب ها , دهان ...
همه چیز , همه چیز میسوزد !!!!!!
×××××